جامه ای که شب و هنگام خواب بر تن می کنند، دستمال یا روسری که شب هنگام خواب بر سر می بندند، شب کلاه، برای مثال ز مستی باز کرده بند کرته / ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش (سنائی۲ - ۴۲۳)
جامه ای که شب و هنگام خواب بر تن می کنند، دستمال یا روسری که شب هنگام خواب بر سر می بندند، شب کلاه، برای مِثال ز مستی باز کرده بند کرته / ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش (سنائی۲ - ۴۲۳)
چیزی که ستر عورت بدان کنند. (آنندراج) : برفت سایۀ درویش و سترپوش غریب بپوش بار خدایا به عفو ستارش. سعدی. یک رنگ شویم تا نماند این خرقۀ سترپوش زنار. سعدی. چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم ز رسوایی چو صحرا سترپوشم نیست دامانم. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
چیزی که ستر عورت بدان کنند. (آنندراج) : برفت سایۀ درویش و سترپوش غریب بپوش بار خدایا به عفو ستارش. سعدی. یک رنگ شویم تا نماند این خرقۀ سترپوش زنار. سعدی. چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم ز رسوایی چو صحرا سترپوشم نیست دامانم. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
که تن را پوشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تنجامه. لباس. پوشاک، خلعتی که شاهان دادندی از جامه هایی که خود آن را از پیش پوشیدندی. خلعتی که پادشاهان از جامه های پوشیدۀ خود عطا کردندی و این گرامی تر از دیگر خلاع بود: یک ثوب سرداری ترمۀ تن پوش مبارک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
که تن را پوشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تنجامه. لباس. پوشاک، خلعتی که شاهان دادندی از جامه هایی که خود آن را از پیش پوشیدندی. خلعتی که پادشاهان از جامه های پوشیدۀ خود عطا کردندی و این گرامی تر از دیگر خلاع بود: یک ثوب سرداری ترمۀ تن پوش مبارک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دهی از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام که در 22 هزارگزی جنوب خاوری چرداول. کنار راه مالرو چرداول به شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام که در 22 هزارگزی جنوب خاوری چرداول. کنار راه مالرو چرداول به شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
پوشندۀ حله و لباس نو و فاخر: صبا از زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سور و یلبسون ثیاباً شنیدم از لب حور. نظام قاری (دیوان ص 32)
پوشندۀ حله و لباس نو و فاخر: صبا از زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سور و یلبسون ثیاباً شنیدم از لب حور. نظام قاری (دیوان ص 32)
استانلی. از مشاهیر مستشرقین فاضل انگلیسی است و بیش از پنجاه جلد کتاب و رساله در باب تاریخ و مسکوکات سلاطین اسلام تألیف کرده که از آن جمله است: کتاب ’طبقات سلاطین اسلام’. (از مقدمۀ ترجمه طبقات اسلام چ اقبال)
استانلی. از مشاهیر مستشرقین فاضل انگلیسی است و بیش از پنجاه جلد کتاب و رساله در باب تاریخ و مسکوکات سلاطین اسلام تألیف کرده که از آن جمله است: کتاب ’طبقات سلاطین اسلام’. (از مقدمۀ ترجمه طبقات اسلام چ اقبال)
دلق پوشنده. پوشندۀ دلق. که دلق پوشد، که دلق پوشیده است. پوشیده دلق. آنکه لباس مندرس پوشیده است. (ناظم الاطباء) ، درویش و زاهد. (آنندراج). گوشه نشین. (ناظم الاطباء). صوفی، باین تعبیر که دلق می پوشیده است. صوفی کامل. مرشد راه دان. اولیأاﷲ. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : در میان دلق پوشان یک فقیر امتحان کن وآنکه حقست آن بگیر. مولوی. هان و هان این دلق پوشان حقند صدهزار اندر هزار و یک تنند. مولوی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. خوش می کنم به بادۀ مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید. حافظ. تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانیهای مشتی دلق پوشان. حافظ
دلق پوشنده. پوشندۀ دلق. که دلق پوشد، که دلق پوشیده است. پوشیده دلق. آنکه لباس مندرس پوشیده است. (ناظم الاطباء) ، درویش و زاهد. (آنندراج). گوشه نشین. (ناظم الاطباء). صوفی، باین تعبیر که دلق می پوشیده است. صوفی کامل. مرشد راه دان. اولیأاﷲ. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : در میان دلق پوشان یک فقیر امتحان کن وآنکه حقست آن بگیر. مولوی. هان و هان این دلق پوشان حقند صدهزار اندر هزار و یک تنند. مولوی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. خوش می کنم به بادۀ مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید. حافظ. تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانیهای مشتی دلق پوشان. حافظ